میتوان برای زمانی تنها ماند تا فکرت را . حرف دلت را و رویاهای سرت را باز نگری کنی و خودت را دوباره از روی سرمشقی که معلم کلاس راه و راستی و حیات بتو داده بنویسی .
میتوان برای زمانی تنها ماند تا خودت را جستجو و پیدا کنی و یقین بدانی که چیزی از آنچه برای امروزست را در ایستگاه دیروز جا نگذاشته ای .
اما نمیتوان تنها ماند برای حفاظت از نگاه و زبان و قضاوتهای مردمان بد دل گرفتار آشوبهای ذهنی که در هر حالتی برایت حرف میزنند. زیرا میباید آنچه بلعیده اند را تمام روز نشخوار کنند تا هضم شان شود .
آری نمیتوان تنها ماند تا ضربه نخورد نمیتوان تنها ماند تا ساییده نشد و نمیتوان تنها ماند تا زیست کرد
برای زیستن عطر بطرف فضاي بد بو ميرود و آنرا معطر ميكند پادزهر بطرف افراد سمي ميرود و سم را بي اثر ميكند صابون بطرف لباسهاى كثيف ميرود و آنها را تميز ميكند اهل دل بطرف غمگين ميرود و غمش را به شادي تبديل ميكند مامور متبحر مين ياب بطرف مين ها ميرود و آنها ها را خنثي ميكند آنتي بيوتيك بطرف جراحت هاي عفوني ميرود و چرك ها را خشك ميكند
حتی خـدای قدوس جلالش را ترک کرده بوسیله کلمه زنده اش عیسی مسیح به میان انسان گناهكار آمده تا قلب سنگی و فکر گناه آلود و دل ناپاک او را پاك سازد.
تو شبيه دل چنین خدایی آفريده شده ای تا خودت را زندگی کنی و از او تاثير بپذيری تا بر آدمهای بد طینت تاثير بگذاری. وگرنه انسانیتت در انزوا و تنهایی همانند بركه ای تنها در خودش خشك و محو ميشود .
اگر از رفتار آدمها رنج میبری حسابت را از آنها جدا کن اما کتابت را جدا نساز زیرا اگر آدمهای کتاب زندگی را از آن حذف کنی آنگاه به روحی سرگردان در سرزمینی اسرار آمیز تبدیل خواهی شد .
جليل سپهر
Comments