top of page

نگاه جوجه و کودک به همدیگر


یک جوجه و یک کودک بهم نگاه میکنند . هردو درآسمان رویاهای کودکانه بسرمیبرند. با اینکه کوچکند ولی دلهایی به بزرگی رویاهایشان دارند.


جوجه میاندیشد که روزی در آسمان تا به ابرها پرواز میکند .

کودک میاندیشد روزی فوق از ابر ها ستاره ها را بدست میگیرد .

جوجه خیلی زود میفهمد که بالهایش برای پرواز نیست و چریدن را میپذیرد


اما کودک از جنس دیگریست

فکر هایش فولادی ست. جنگل و کوه و دریا ها را جابجا میکند .

احساسش با گرمای محبت " آب" و با سرمای بی مهری " آهن "میشود.

عواطفش میتواند باد توفنده پاییزی یا نسیم ملایم بهاری باشد .

انگیزه اش به او میآموزد اگر افتاد چگونه بلندشود و به راه ادامه دهد .

رویاهایش نمیگذارد محرومیت و محدودیت های تحمیلی را تحمل کند .


وقتی بزرگتر شد به تجربه میفهمد:

گفتن دوستت دارم الزاما همیشه هم بمفهوم دوستداشتن نیست.

معنی بعضی کلمات با انگیزه استفاده کردن از آنها یکی نیست.

اغلب سیرت ها و صورت ها با هم در تضادند و همخوانی ندارند

همیشه لبخند بمعنی خوشی و سکوت بمعنی رضایت نیست

گاهی لبخند ها نقابهای ظاهری برای پوشاندن اشکهای درونی اند .

اغلب اوقات اشکها و لبخند ها فریبکارانه بجای هم نقش بازی میکنند .


و روزی میفهمد برای رسیدن به رویاهایش نباید روی انسانها حساب کند زیرا توکل و تکیه کردن به انسانها پر هزینه و بیفایده و خطرناکست .امیدوارم در آن روز بجای افسرده شدن به صدای خدایی که بر درب قلبش ایستاده و میکوبد گوش کند که به کودک درونش میگوید:

فرزندم تو همان کودکی هستی که میخواستی به رویاهایت برسی . امروز دستت را بمن بده و با ایمان از دریاهای بسته عبور کن با من از دیوار ها رد شو و با من به وسعت ملکوت آسمان قدم بردار . زیرا من ترا از جنس افکارم و موافق و شبیه رویاهای دلم آفریدم . کلام خدا میگوید : خدا انسان را موافق دل خود آفرید . ( پیدایش 1 : 27 )


جلیل سپهر

コメント


bottom of page